شعرم امشب بوی مستی میدهد
بوی عشق و می پرستی میدهد
بوی مستی بوی آتش بوی خون
بوی سرخ لاله های بیستون
ای نهان در جان من درنای من
ای ز تو فریاد من آوای من
از که میباید سراغت را گرفت
تا ره بستان و باغت را گرفت
من تو را در خوابها میجویمت
در دل مهتابها میجویمت
در شکوه غله های سرفراز
در سکوت جنگل پر رمز و راز
در ترنم های باران سحر
در نوای شوق مرغان سحر
در نگاه دلکش دلدار ها
در کمال اشتیاق یارها
در معمای غریب زندگی
در حدیث مرگ یا پایندگی
در خروش موج دریاهای دور
در ورای عقل و پندار وشعور
خود نمیدانم کجا تا ناکجا
من به دنبال تو میگردم خدا
داغ عشقی سینه ام را سوخته
در دلم غم آشی افروخته