چشمات ُهَم بذار! رفیق!بیا تا بچّه گی کُنیم!

بیا تا تو قصّه های کارتونی زنده گی کُنیم!

بیا شنل قرمزی رو بدزدیم از پنجه گرگ!

اخه توی کُلبش هنوزم منتظر مادر بزرگ!

بیا تا مثلِ گالیور، پا بزاریم تو للی پوت!

نذار مسافر کچولو، گم بشه توی برهوت!

نذار رابین هوُد َتهِ، کارتون ما اسیر کُنن!

نذار پلنگ صورتی ر با ماهی مرده سیر کُنن!